Tuesday, April 24, 2012

در را که پشت سرم بستم یک نفس راحت میکشم. "آخیش ! عجب بورانی بود."  پالتوم را میندازم روی کاناپه. حالا یک ساندویچ مرغ کبابی با  سس  خردل میچسبه . بعدش هم یک فنجان چای داغ و یک رمان روسی .

Tuesday, January 10, 2012

طرح هوای پاک که بیشتر از حمله قلبی و بیماری ریوی ارمغانی برای ایرانیان نداشت.
حالا، اینترنت پاک میاید تا سیاهچاله باشد بر روزنه تفکر.

Friday, July 29, 2011

ماهی وار باله های کوچکم را تکان میدهم
شنا میکنم و دور می شوم
چشمان تو همچنان خیره

Saturday, July 2, 2011

سایه ای از چشمانم می گذرد
به دنبال صاحبش می گردم
حیران و سر درگمم
توهم خیالم است؟ انگار

Thursday, June 2, 2011

نقدی بر " تنها دو بار زندگی میکنیم

سیامک ،راننده  مینی بوس از بیماری افسردگی خود خبر دارد و خود را جسدی متحرک می نامد که به زودی به دنیائی مردگان واقعی خواهد پیوست.این جملات را زمانی که با دخترجوانی  (شاهزاده) که بسیار سر زنده و شاد است بیان میکند.سیامک قصد دارد  ،همزمان با روزتولدش ،خود کشی کند.در این چند روز باقی مانده به زمان مرگ، تصمیم میگیرد کارهائی را که در طول عمر خود انجام نداده بود ،انجام دهد.و از جمله  این کارها،انتقام از افرادی است که بانی  اخراج او از دانشگاه شدند و هچنین گذاران وقت با کسی است که خاطرات دختری را که دوست داشته برایش زنده میکند .
در ابتدا بیننده میپندارد که فیلم ساز زندگی فردی را که به افسردگی شدید مبتلاست به تصویر میکشد. با جلو رفتن در سکانس های فیلم،متوجه بیماری  روحی تمامی افرادی  که به نوعی با سیامک ارتباط پیدا کرده اند ،میشویم. فیلم ساز با انتخاب افراد  مختلف (زن و مرد)  که دارای شغل ها و رده های اجتماعی  مختلف هستند،تلاش میکند تا فضای بیمار جامع را به تصویر بکشد.هر کدام  از  آنها با روش خاص خود با مشکلات  کنار آمدند.خود کشی،تحمل کردن  و فراموش کردن مصائب  و تلاش برای شاد جلوه دادن خود.
هوای برفی و استفاده از رنگهای تیره ،به خوبی فضای سرد و بیمار جامع را به بیننده القا میکند.
در نهایت، فیلم ساز با ایجاد رابطه عاطفی بین  سیامک و شاهزاده ،روزنه امیدی برای ادامه زندگی، پیش پای آنها میگذرد.و هر دو لذت زندگی را حس میکنند. اگر چه ، سکانس اخر فیلم(عبور سیامک از کوهستان برفی) ، یادآور   شعر معروف حافظ " که عشق آسان نمود اول       ولی افتاد مشکل ها " میباشد

نویسنده:آزاده دیلم صالحی